ساجدهساجده، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

ساجده،عشق مامان و بابا

اندر پیشرفت های دخملی

سلام ماه خونه .ساجده فسقل برات بگم از دندونات یه ناز هفتمت رو آورد مروارید هفتم خوشگل خانم 14 دی ماه جوونه زد ماشاالله ماشاالله مبارکه  ساجده ناز و مهربون راستی گل بانو یه مطلب خیلی مهم رو یادم رفته بود که تو وبلاگت ثبت کنم و اون قدمای خوشگلیه که بر میداری راه رفتنت رو از 11 ماه 15 روزگی شروع کردی فرشته کوچولوی من بوس با یه قلب کوچووووولووووووووووووووو ...
29 دی 1393

سلام به همه

سلام سلام صد تا سلام. خوشگل مامان،این ماهم دیر اومدم به وبلاگت ولی بازم دلیل دارم اول این که عزیز مامان داره یه ساله میشه ومامان در فکر کارای تولده.دوم این که مامان یه سرگرمی جدید پیدا کرده بود و مشغول.وسومین دلیل که از همه هم مهمتر خواب دخمل گل که کمتر شده برا همین هم مامان وقت پیدا نمیکنه بیاد وبلاگ دخملی رو آپکنه. دلایلم قانع کننده بود فسقلی خواب خوشگل مامان سرگرمی جدیدی که گفتم و فکر کردم برا اتاقت درست کنم ویتراست.یعنی کار روی شیشه که وقتی شما خواب بودی مشغول به کار شدم و وقت بیداریم که بازی با شما. اینم عکسش البته هنوز وقت نکردم ببرم قاب بگیرم. این ویترا تقدیم به دخمل گلم و این ویترا هم تقدیم به همسر...
1 دی 1393

جمعه و همایش دختران آفتاب

طلا خانم جمعه شهادت حضرت رقیه بود و با هم رفتیم خونه مادر برزگم که همایش دختران آفتابم اونجا بود.     بعد از ظهرم مامان جون توی زیارت رقیه خاتون برای شما جلسه گرفت وسفره حضرت رقیه انداخته بود.   دست‏هایت  کوچک بودند برای به آغوش کشیدن  صبر و سختی. اما تو چقدر  سربلند  بیرون آمدی از  دردها  و  دلتنگی‏ها ! صبر  را از چه کسی به ارث برده بودی، نمی‏دانم ! اما  ایمان ، هم‏پای تو بزرگ شده بود. سه سالگی‏اش  بر مدار  عاشورا  می‏چرخد. اتفاقی که طنین  خنده‏های &nb...
11 آذر 1393

فرشته مامان 11 ماهگیت مبارک

عزیز دل مامان 11 ماهگیت مبارک توی این پست میخوام همه غم و غصه هامون رو دور بریزیم و با هم دیگه بخندیم در رو روی غم ببندیم امروز 11 اذره و ناز دونه منم 11 ماهه شده. الهی قربون خنده های قشنگت بشم ممممممممممممممممممممممممممممممممممن و قربون نشستنت وقربون نگاهتم.عزیز دللللللللللللللللللللللم ممنون گلم که منم بازی میدی الهی بخورمت فسقلی   فدااااااااااااااااااااااات بشم نبات من     کشته مرده شصت خوردنتم مامانی             ...
11 آذر 1393

و دوباره بیمارستان....

عشق مامان سلام،امروز اومدم تا دلیل این تاخیر یک ماهه رو برات بنویسم. گل مامان دوباره تشنج کردی و رفتیم بیمارستان ،بدون هیچ دلیلی بدون هیچ تبی،وبدون هیچ.... ساعت 12 شب پنچ شنبه دو هفته قبل ،از هیات اومدیم وسر حال بودی با بابایی شام خوردیم ومیخواستیم بخوابیم که یه دفعه.... بابایی ماشین رو روشن کرد و سریع رفتیم بیمارستان و شما بستری شدی.جمعه با دکترت در تماس بودیم .شنبه دکتر اومد و گفت احتمالا به دلیل تغییر دوز دارو دوباره تشنج کردی.شربیت رو تغییر داد و گفت تا24ساعت تحت مراقبت باشید و یکشنبه مرخص میشید.همه چیز خوب بود یکشنبه صبحبرگه ترخیص رو گرفتیم که حتی وقتی دکتر با رزیدنت هاش اومدن تا ببیننت.گفتن چقدر سر حال وخوبه. اما .....دوباره ب...
11 آذر 1393

یا علی اصغرعلیه السلام

  سلام دردونه مامان،جمعه صبح با زن دایی و فاطمه زهرا رفتیم همایش شیر خوارگان و شما و فاطمه زهرا  لباس علی اصغر پوشیدید.  اینم چند تا عکس اولش شما خواب بودید     اینم فاطمه زهرا که خوشگل عمه س انشاالله که حضرت علی اصغر همیشه پشت و پناه همه کوچولوها مخصوصا شما دو تا فسقلی باشه آمین یا رب العالمین   ...
10 آبان 1393

محرم آمد

برای سینـه زدن رخصتی بده آقا .. بــه دست خستـه من، قـدرتی بده آقا ..   شبیـه سـال گذشته دوباره آمـده‌ام.. بـرای خوب شـدن فـرصتی بده آقا .. دوباره قصد نمـودم که نوکرت بـاشـم.. در این دو مـاه عـزا، هـمـتی بده آقا ..   ز غصه‌های سر غرق خـون تو بر نـی.. چـگونه سـر شکنـم، جـراتـی بـده آقا .. سر مـطــهـرتـان بـارهـا ز نـی افــتــاد.. میان روضه به من طاقتی بده آقا. . .     یا حسین علیه السلام   ماه محرم اومد و همه کوچه ها و خیابونا رنگ بوی محرم رو با خودشون آوردن. خوشگل  مامان امشب شب اول محرمه.و این اولین سالی هست که محرم رو میبینی و ...
3 آبان 1393

هستی مامان و بابا

سلام سلام خوشگل ، بلا بخخخخخخخخخخخورمت فسقل من یادته که توی پست قبلی از شیرین کاریت گفتم         دیشب خونه آقاجون که بودیم دوباره همون کارارو انجام میدادی که منم عکس گرفتم                     خوشم میاد که حواست به همه چیزم هست           ...
3 آبان 1393